من تو را ...
تو …
خودت در واژه ها می نشینی
خودت قلم را وسوسه می کنی
و شعر را بیدار می کنی.
تو …
خودت در واژه ها می نشینی
خودت قلم را وسوسه می کنی
و شعر را بیدار می کنی.
نه تنها افتخار میکنه که تو رو داره
بلکه حاضر هر ریسکی رو بکنه
که فقط کنار تو باشه !!!
غربت آن نیست که تنها باشی
فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب
در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل
در میان همه کس یکه و تنها باشی
زِنــــــــــدگی ...
وَقـــــتی هیـــــــــــچ اِتـــــــــــفاقــــــــ ـــــــــی
مَـــــــــن وَ تـــــــــو را
سَــــــــــر راه هَـــــــم قَـــــــرار نِـــــــــمیدَهــــد
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…
که اطرافیانت خجالت بکشن تو رو به گریه بندازن
به عاشقان نوید ده، رسیدن بهار را
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل، حدیث انتظار را.
اللهم عجل لولیک الفرج
گل های انار را سیاسی کردند
ما معتقدیم یک بهار آمدنیست
انگار بهار را سیاسی کردند.
برون آرد سر از این معدن نور
بـشر هم پی بـرد از سرّ بیچون
تـعـالی وصـفه عما یـقـولون
سُبْحَانَهُ وَ تَعَالیَ عَمّا یصِفُونَ .
(سوره انعام،ایه 100)
«وَ فیهِ رَبیعُ الْقَلْبِ، وَ یَنابیعُ الْعِلْمِ، وَ ما لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَیْرُهُ»
»بهار دل ها و چشمه هاى دانش در قرآن است
و براى قلب و فکر جلایى جز قرآن نتوان یافت».
قلب باغ از غم بهار می شکند
با ظهور تو ای تمام خوبی هاشیشه ی عمر انتظار می شکند.
“اللهم عجل لولیک الفرج”
دامنی از گل به زمین می بخشد
کمی پای درس بهار بنشینیم
یادش در اندیشه ی من
عشقش در قلب من و
دیدارش آرزوی من است.
عطای خداوند سبحان، کوثر قرآن، همتای امیر مومنان
و الگوی بی بدیل تمام جهانیان بر همه زنان عالم مبارک باد
زندگی عمل کردن است
این شکر نیست که چای را شیرین می کند
بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم
اعتماد می کنیم، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری
بعد از چند روز به دوستی، بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای، اما
بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست
را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته
و مردان کوچک آرزو!
بنگر که چگونه می افتی, چون برگی زرد یا سیبی سرخ.
موفقیت های یک انسان بی تجربست.
آن یکی همسفر شعر و شمیم
یک نفر خسته از این دغدغه ها
آن یکی منتظر بوی نسیم
همه هستیم در این شهر شلوغ
این کفایت که همه یاد همیم!
که از اعماق وجودم دوستشان دارم
حتی در فاصله ها
از ذهنم که میگذری
لبخند پر مهر خدا
برایت آرزومندم