ليوان شکسته ...
استاد گفت: بله مي تواند ...
پرسيدند: آيا شما تاکنون از ليوان شکسته آب خورده ايد؟
استاد پاسخ داد:
آيا شما بخاطر ليوان شکسته از آب خوردن دست کشيده ايد؟!
استاد گفت: بله مي تواند ...
پرسيدند: آيا شما تاکنون از ليوان شکسته آب خورده ايد؟
استاد پاسخ داد:
آيا شما بخاطر ليوان شکسته از آب خوردن دست کشيده ايد؟!
هر کس نامحرمی را دید و چشم خود را
به طرف آسمان بلند کرد یا بست، خداوند در بهشت
حورالعین بهشتی را به عقدش درمیآورد.
مثل همین آیه:
(الیس الله بکاف عبده - الزمر ۳۶) """"
آیا خدا برای بندگانش کافی نیست؟ """
که گیری پای سروی دست یاری
و گر یاری ندارد لاله رخسار
بود یکسان به چشمت لاله و خار
چمن بی همنشین زندان جانست
صفای بوستان از دوستان است
غمی در سایه جانان نداری
و گر جانان نداری جان نداری
بهار عاشقان رخسار یار است
که هر جا نوگلی باشد بهار است
اگه تنگی دل، غوغا کرد
مهدی فاطمه تنهاست
از او یادی کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج
صلوات
از عشق نرنجیم و گر مایه رنج است
با نیش بسازیم اگر نوش ندارد
با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم
و جادهایه رفتنت را خط خطی
آدمها هرگز کسانی را که دوست دارند فراموش نمی کنند
فقط عادت می کنند که دیگر کنارشان نباشند!
ارسال شده توسط: هنرمند عزیز کشورمان "مرآت"
می نویسم " دوستت دارم "
نگو تکراریست!
شاید روزی برسد که نباشم تکرارش کنم ..
اول پيدا كردن شباهت ها
دوم احترام گذاشتن به تفاوت ها
مـَـگـر که تـــ♥ـــو آغوش بُگشایـے
وَ گـرنه این جهان
تـَنگ تـر اَز آنـَست
که تمامے اندوهم را در خود جای دهد!!!
کــوک می کنـــم چشــمانم را بـــرای آمدنــت…
نمی آیـــــی...!
و ” مـــَن ” برای همیشه خواب می مـــانم!!!
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد
در مراسم ختمش گوسفند ها را سر بریدند…
و عمر ، شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
و تو هم میدانی
تا ابد در دل من میمانی …
تـا لحظه ی شکـست به خدا ایـمان داشته بـاش
خواهـی دید که آن لـحظه هرگز نخواهـد رسیـد.
اشتباه از من بود، کسی را پاشویه میکردم
که، از تب عشق دیگری میسوخت…!!
خانه ات سرد است؟
خورشيدي در پاکت مي گذارم
و برايت پست مي کنم
ستاره ي کوچکي در کلمه اي بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاريکم
وقتی شیری طعمه اش را با امدن لاشخورها رها میکند
دلیلش ترس نیست
بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش ندارد…
ســه چـــیـز خــیـلی ســـخـت اسـت:
فــــــولاد
الــــمـاس
و خــــویــشـتن شــنـاسی . . .
یاران شتاب کنید...
گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست
آری گنهکاران را راهی نیست، اما پشیمانان را می پذیرند.
"شهید آوینی"
چهار چیز است که نمیتوان آنها را بازگرداند
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
موقعیت… پس از پایان یافتن!
و زمان … پس از گذشتن!
بر بالشی که از مرگ “پرندگان” پر شده
نمی توان خواب “پرواز” دید.
بسوزد خانه لیلی و مجنون
که رسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده می شد
دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد.
کسـی چــه مـی دانــد
شایــد دست هـایـت را در جیبـم جـا گذاشتــه ای
کــه همیشـه در میــان آن بـه دنبـال چیــزی مـی گـردم!
تو دوست خواهی ماند حتی اگر
سختی راه چشمانت را از من دور کند
در یادم خواهی ماند
حتی اگر طنین صدایت به گوشم نرسد.
آه عزیزکم ...
چه عشوه های دست نخورده ای
برایت نگه داشته ام ...!
یک استکان چای مهمان منی...
کنار پنجره بخار گرفته، وقت تنهایی.......
نوش جانت، چای رفاقت همیشه تازه دم است...