نمی ماند ...

و عمر ، شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند

تا ابد ...

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

و تو هم میدانی

تا ابد در دل من میمانی …

ایـمان به خدا ...

تـا لحظه ی شکـست به خدا ایـمان داشته بـاش

خواهـی دید که آن لـحظه هرگز نخواهـد رسیـد.

تب عشق ...

اشتباه از من بود، کسی را پاشویه میکردم

که، از تب عشق دیگری میسوخت…!!

تاريکم ...

خانه ات سرد است؟
خورشيدي در پاکت مي گذارم
و برايت پست مي کنم
ستاره ي کوچکي در کلمه اي بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاريکم

ارزش ...

وقتی شیری طعمه اش را با امدن لاشخورها رها میکند

دلیلش ترس نیست

بلکه باورش این است که طعمه اش دیگر ارزش ندارد…

خــیـلی ســـخـت ...

ســه چـــیـز خــیـلی ســـخـت اسـت:
فــــــولاد
الــــمـاس
و خــــویــشـتن شــنـاسی . . .

یاران شتاب کنید ...

یاران شتاب کنید...

گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست

آری گنهکاران را راهی نیست، اما پشیمانان را می پذیرند.

"شهید آوینی"

چهار چیز ...

چهار چیز است که نمیتوان آن‌ها را بازگرداند

سنگ … پس از رها کردن!

حرف … پس از گفتن!

موقعیت… پس از پایان یافتن!

و زمان … پس از گذشتن!

پرواز ...

بر بالشی که از مرگ “پرندگان” پر شده

نمی توان خواب “پرواز” دید.

بسوزد ...

بسوزد خانه لیلی و مجنون

که رسم عاشقی در عالم انداخت

اگر لیلی به مجنون داده می شد

دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد.

دست هـایـت ...

کسـی چــه مـی دانــد

شایــد دست هـایـت را در جیبـم جـا گذاشتــه ای

کــه همیشـه در میــان آن بـه دنبـال چیــزی مـی گـردم!

طنین صدایت ...

تو دوست خواهی ماند حتی اگر

سختی راه چشمانت را از من دور کند

در یادم خواهی ماند

حتی اگر طنین صدایت به گوشم نرسد.

آه عزیزکم ...

آه عزیزکم ...

چه عشوه های دست نخورده ای

برایت نگه داشته ام ...!

چای رفاقت ...

یک استکان چای مهمان منی...

کنار پنجره بخار گرفته، وقت تنهایی.......

نوش جانت، چای رفاقت همیشه تازه دم است...

لبخند ...

وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن میگردد

با تمام وجودم آرزو میکنم لبهایت در آن نزدیکی باشد!

مداد رنگی ها

مداد رنگی ها با تمام وجود رنگ امیزی کردند

بی خبر از اینکه کاغذ رنگی شان سیاه وسفید چاپ میشود!

دل مجنون ...

دل مجنون هميشه با ليلاست

مي رود سوي هر كجا ليلاست

قدم عاشقي كه برداري

بعد از آن اختيار با ليلاست

تپش قلب تو ، نمي دانم

تپش قلب من كه با ليلاست

آنكه از كار من گره بگشود

با دو دست گره گشا ليلاست.

پیام ...

دیگر پیامهایت نمی رسند

سیم بانان را خبر کن

شاید کاجی افتاده باشد...

بیچاره دل ...

بعضی حرف ها را “نباید زد”

بعضی حرف ها را “نباید خورد”

بیچاره دل چه میکشد میان این “زد” و”خورد

دوستان ...

گاه می اندیشم چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین را بس که دوستانی دارم که زلال تر از باران هستند.

فرخنده میلاد ...

فرخنده میلاد با سعادت حضرت حسین ابن علی (ع)

و حضرت علی ابن الحسین (ع)

و حضرت اباالفضل العباس (ع)

بر شما دوستان عزیز و خانواده محترمتان مبارک باد.

آهسته ...

انسان وقتی بلند حرف می زند صدایش را می شنوند

اما وقتی آهسته حرف بزند به گفته اش گوش می دهند.

بیادت ...

پیامی میزنم اینک برایت

به جبران پیام های زیادت

از آن بابت پیامی می فرستم

بدانی بنده هم هستم بیادت!

یاد رفیقان ...

بوی گیسوی تو را نیمه شب آورد نسیم

تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم

باز دلم ...

باز دلم یا دشما میکند، یاد همان لطف و صفا میکند

این دل بی کینه همیشه تورا،برسر سجاده دعا میکند

گرچه درون دل ماجای توست، باز دلم یاد شما میکند

یقین ...

اگر یقین دارید روزی پروانه خواهید شد

بگذارید دنیا هر چه میخواهد پیله کند

نقشه جهان ...

پدر روزنامه میخواند

اما پسر کوچکش مزاحمش می شد

پدر صفحه ای از روزنامه با عکس نقشه جهان قطعه قطعه کرد

به پسر داد و گفت:ببینم میتوانی جهان را دقیقا همان طور که

هست بچینی؟

میدانست پسرش تمام روز گرفتار اینکار است

اما یک ربع بعد پسر با نقشه کامل برگشت

پدر پرسید: جغرافی بلدی؟ چگونه این نقشه را چیدی؟

پسر گفت: نه!

پشت این صفحه عکس یک آدم بود

وقتی آن آدم را دوباره ساختم، دنیا را هم ساختم!

دلم گرفته است ...

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم

دوست بدار ...

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی

دوست بدار

کاری که خدا با تو می کند.